نقش تجربیات اولیه:
نظریه دلبستگی نظریهای در مورد افراد خانواده و نیز قدرت پیوندهای هیجانی موجود در خانوادههاست. این پیوندها گرههاییاند که مردم را به یکدیگر پیوند داده و در تمام طول عمر باقی میمانند. این پیوندها، برای کودکان و بزرگسالان یک پایگاه ایمن فراهم میکند که تا در آن پایگاه تحویل یافته و رشد کنند. نقص در برقراری رابطهای ایمن با دیگران بر تحول بهینه شخصیت، که شامل جهانبینی، نحوه تنظیم عاطفه، نحوه پردازش اطلاعات و نحوه برقراری ارتباط با دیگران است، تأثیر نامطلوب میگذارد. در مواقع مواجهه با خطر و فقدان، بهترین چیز، داشتن یک رابطه ایمن با دیگران است. بیبهره بودن از این پیوند، نه تنها ما را در طوفانهای زندگی، بدون محافظ رها میکند و به خصوص بر نحوه برخورد با این طوفانها اثر دارد، بلکه به خودی خود میتواند آزار دهنده و حتی آسیبزا باشد، نظریه دلبستگی را بدینگونه نیز توصیف کردهاند. نظریه آسیبی که تاکید بر جدایی فیزیکی، تهدید به جدایی یا جدایی واقعی، و بالاترین درجه شکل هیجانی دارد.
این نظریه رویکردی سازمان یافته نسبت به تحول است، در این رویکرد، در هر دوره تحولی سازگاری براساس کارکرد پیشین ساخته شده و تغییر شکل مییابد، از این دیدگاه، تجربه اولیه اهمیت ویژهای دارد زیرا اساس تبادلهای بعدی کودک با محیط را فراهم میآورد. کودک تجربههای جدید خود را براساس تجربه ای که از نزدیکی هیجانی که از اولین روابطش دارد، تفسیر و خلق میکند. اهمیت ویژهای که تجارب اولیه دارند، از ماهیت آنها ناشی میشود، این تجربیات مربوط به دوره پیشکلامیاند. فرد نمیتواند آنها را به صورت کلامی یادآوری کند و تجربیات بعدی تغییرات اندکی در آنها ایجاد میکند. این تفاتهای اولیه در چگونگی پیوندهای هیجانی، اطمینان به دسترس پذیری دیگران و احساسهای مربوط به خود ارزشی، احتمالاً میراثی از دوران نوپاوگیاند.
دلبستگی و ضربه:
پیوند هیجانی با افراد مهم در هنگام مواجهه با مشکلات زندگی برای ما راحتی، اطمینان و حمایت فراهم میکند. دلبستگی ایمن با دیگری تبدیل به منبع درونی میشود، منبعی از اعتماد به خود و اعتماد به دنیا که موجب افزایش انعطاف پذیری شده و حسی ایجاد میکند که میتواند با کمک آن، با خطر و ترس مقابله کند. افرادی که دنیا را از میان عدسی ایمن مینگرند، اگر خطر را تجربه کنند، احتمال کمتری وجود دارد که مبتلا به اختلال تنیدگی پس از ضربه (PTSD) شوند، این افراد قادرند پریشانی خود و آسیب ناشی ضربه را با پذیرش آن، انجام اعمال سازنده و طلب حمایت از دیگران تقلیل دهند. پیوند ایمن هم در کودکان و هم در بزرگسالان، دفاع اولیهای در برابر آسیب روانی ناشی از ضربه محسوب میشود. اما برای افرادی که دلبستگی ناایمن رشد میکنند و نیز آنهایی که بعدها توسط چهره ای دلبستگی ضربه میبینند، هیچ جای امنی وجود ندارد و احتمال دچار PTSD شدن در این افراد بالاتر است، در اینگونه موارد، روابط نزدیک به جای اینکه، پناهگاهی ایمن باشند، خود مورد هجوم نشانههای ضربه قرار میگیرند. افراد مهم زندگی تبدیل به منبع و راهحل خطر میگردند. بدین ترتیب یک پیوند دوگانه بوجود میآید که در همهی تعارضهای زناشویی وجود دارد، جایی که افراد نیاز به حمایت هیجانی از چهرهی دلبستگی دارند که یا با او در تعارضاند یا از طرف او تهدید میشوند، افرادی که دچار PTSD شدهاند نمیدانند که از ضربه به سمت چهره دلبستگی فرار کنند یا از چهره دلبستگی بگریزند. بنابر این، امکان پاسخگویی سازنده و سازمانیافته به همسر و نیز امکان تعاملهایی که موجب یادگیریهای جدید است، غیرممکن میگردد.
زوج درمانی و دلبستگی:
حال واضحترین سوالی است مطرح میشود این است که چگونه به بازماندگان “نقض پیوند انسانی” کمک کنیم تا کسانی که از این خشونت عمیقاً جریحهدار شده و هر تماس انسانی، ترس را در آنها برمیانگیزد، بتواند یک پیوند ایمن با شریک خود برقرار کند. مداخله زوج درمانی مناسب باید توجه خاصی به پردازش تنظیم و یکپارچگی عاطفه داشته باشد و آشکارا بر ایجاد پیوند ایمن متمرکز شود. زوج درمانی هیجان مدار (EFT) بر پاسخهای هیجانی زوجها و اینکه چگونه این پاسخها رفتارهای دلبستگی خود را سازمان میدهد متمرکز است، هدف این درمان کمک به زوجهاست تا در تعاملهای خود، هیجانهای زیرینی را کشف کنند که در پس حالتهایی که نسبت به یکدیگر میگیرند، وجود دارد. EFT پریشانی ازدواج را از میان عدسی اضطراب جدایی و دلبستگی ناایمن میبیند. و به زوجها کمک میکند تا تعاملهای خود را به سمت در دسترس بودن و پاسخگویی بودن تغییر دهند، به گونهای که پیوند ایمن ایجاد شود.
نقطه نظری که مداخله درمانی EFT را هدایت میکند، دلبستگی است که بر اینگونه رخدادها متمرکز شده و بیشتر مواقع اینگونه وقایع مرتفع میشوند. فرآیند حل کردن از گامهای زیر میگذرد: درمانگر چرخه اعتراض و شکایت را که به دنبال آن فاصلهگیری ایجاد میشود، و ویژگی گفتگو درباره این موضوع بوده و کل رابطه را در برمیگیرد، نامگذاری کرده و روشن میکند، شریک آسیب دیده، با کمک درمانگر به هیجانهایی که به آن رخداد رنگ میدهند دسترسی پیدا کرده و آنها را در چارچوب دلبستگی مورد بررسی قرار میدهد. شریک دیگر حمایت میشود تا این رخداد را با توجه به اهمیتی که او از نظر دلبستگی برای همسر آسیب دیدهاش دارد، چارچوب بندی میکند و رنج شریک آسیب دیده را بپذیرد. درمانگر این شریک را حمایت میکند تا در دسترس شده و نسبت به ترسهای دلبستگی را با یکدیگر در میان گذاشته و دل به دریا زده و بخواهند که نیازهای دلبستگیاشان ارضا شود. هنگامی که شریک دیگر به این رفتار پاسخ میدهد پیوندی اتفاق میافتد و دلبستگی برای آنها، در این رابطه بازتعریف میشود. زمانی که امنیت دلبستگی حل شده باشد، میتوان نسبتاً به آسانی به سایر مشکلات و موضوعهای عملی پرداخت. زمانی که ایمنی دلبستگی ایجاد شده باشد، زوج میتوانند از رابطه شان برای تنظیم حالت عاطفی منفی استفاده کنند و کمتر نسبت به روشهای مخرب خود تنظیمی از قبیل سوءاستفاده مواد یا اختلالهای خوردن آسیبپذیر باشند.
منبع: اتکینسون ل، گلدبرگ س، ف (۱۳۹۶)، “رویکرد دلبستگی در آسیبشناسی روانی و درمانی”، خانجانی، ز، نشر ارجمند